فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

ناناس من

فاطمه و زهرا دو گل خندانمن و امیدهای روز افزون من به زندگی و شاد زیستن با اونها حس سیال بودن پرواز دارمو

شیطونک من

شیطونک من دو روزی که شوهر خاله رفته بود کربلا و بابایی ماموریت بود مهمون خونه خاله بودیم و حسابی تو گشت زدی خونشون و زیر صندلیا صفا میکردی برا خودت. ...
9 آبان 1397

کسب توانایی پرت کردن اشیا

عزیزدلم این روزا یکی دیگه ازتوانایاییات افزوده شد.شاید وقتی میدیدیم این کار رو در وجود نی نی های دیگه اینقد ذوق نمیکردیم که در تو مشاهده کرده کردیم.چون دیدن این کار در تو یعنی رشدت و سالم بودنت این روزها وقتی اشیا رو میدیم بهت پرت میکنی.اولین بار وقتی رفتیم رستوران و نی دستت دادم پرت میکردی رو زمین و باز میخواستی برداری.بار دوم خونه عزیزی با حکیمه توپ بازی کردی و توپ رو براشون پرت میکردی. دفعه بعد وقتی تو کریر خوابونده بودمت و و اردک دستت دادم هر بار پرتش میکردی. ...
9 آبان 1397

فاطمه در هفته ای گه گذشت

سلام فاطمه کوچولوی من.الان که قد کشیدنت رو میبینم باورم نمیشه تو همون نی نی پنجاه سانتی بودی.همون طور که این زمان قد کشیدنت مثل برق و باد گذشت روزهای دیگم ازراه میرسه که میگی مامان من دیگه کوچولو نیستم. این روزها خیلی بازیگوش شدی.اینقد زیاد که من اصلا گذر روزها رو نمیفهمم و همش وقت کم میارم.صبح ها در انتظار شبم و شبها در انتظار روز. چند روزه تلاش میکنی برای چهار رست و پا رفتن.این روزها در حال گذر از مرحله سینه خیز رفتنی و ما دلمون تنگ میشه برای مراحل قبلی و خوشحال از تماشای مراحل گذرت. گاهی وقتا مثل طوطی میگی ماما ماما.وقتی که گشنت میشه و خوابت میاد خیلی واضح تر صدا میکنی و من دلخوش ازشنیدن صدای نازت. این هفته سرما خورده بودی. و گاه...
3 آبان 1397

بادکنای دندونی

اینم از موقعی که بابایی میخواست فاطمه رو نگه داره و دنبال یه چیزمیگشت سرگرمش کنه.مامانی گفت برین تو اتاقش و فاطمه از هر چی خوشش اومد بیاد باهاش بازی کنه. بابایی و فاطمه با بادکنا برگشتن و بابا گفت فاطمه همه بادکنا رو کشید که رو پرده اتاق وصل بود.بادکنا از جشن دندونی همینطور بادشده به یادگار مونده ...
30 مهر 1397

عشق سلفی

ازدوربین سلفی خوشت میاد و وقتی خودت رو میبی ذوق میکنی و میخوای گوشی رو بگیری از دستم ...
29 مهر 1397

عاشق دست گرفتن غذا

عزیزدلم یه هفته ای میشه که دوست داری خودت غذا دستت بگیری و بخوری.بهت نون و چوب جور و یا شیرینی میدم و با اشتیاق مزه مزه میکنی.مثل همیشه عادت به تست کردن غذا داری و اگه خوشت نیاد دهنتو سفت میکنی.ولی وقتی دستت میدم بیشتر تمایل داری بخوری ...
29 مهر 1397

پیاده روی

عشقم از اینکه همش تو خونه بمونیم حوصلت سر میره برا همین بعضی روزا که هوا خوبه با محمدمهدی میریم حیاط و قدم میزنیم ...
29 مهر 1397

عکس العمل در مقابل جاروبرقی

عشقم عکس العملت به صدای جاروبرقی دوره ایه.ماههای اول که با صدای جاروبرقی ارامش میگرفتی و بیشتر خوابت میبرد.چون میگن امثال این صداها شبیه رحم مادره.ماههای بعد میترسیدی و گریه کنان میومدی بغلم باید تو بغل میگرفتمت و جارو میزدم.الانم که ذوق میکنی صداشو میشنوی و هر جا میرم سینه خیز میای دنبالم و سیم جاروبرقی رو با هیجان میکشی ...
20 مهر 1397
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناناس من می باشد