ناناسم امشب رفتيم خونه خاله. دخمل خوبي بودي و حسنا برات شكلك درمياورد غش غش ميخنديدي برامون.مادرجون رشته خشكار درست کرده بود.دهنتو صدا میدادی یعنی منم میخوام. بعدم حسنا گفت هر غذای دوست دارین بگین من با وسایل آشپزخونم براتون درست کنم.مادرجون گفت برو برام ماکارونی درست کن.حسنا ملاقه آشپزخونشو گم کرده بود.تو رفتی با وسایل آشپزخدنه بازی کردی و در فرشو باز کردی حسنا کلی از وسایلایی که گم کرده بود داخلش پیدا کرد و خوشحال شد که براش پیدا کردی.موقع برگشتم تو ماشین شیر خوردی و خوابیدی.بابا تو رو گذاشت رو شونش رو راحت سرتو گذاشتی رو دوشش.منم از این صحنه قشنگ عکس گرفتم برات ...