فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

ناناس من

فاطمه و زهرا دو گل خندانمن و امیدهای روز افزون من به زندگی و شاد زیستن با اونها حس سیال بودن پرواز دارمو

دادا با مادرجون

عزیزدلم شبایی که بابایی شیفته شبه میایم خونه مادرجون و اکثرا تو هال میخوابیم.تو هم برات شرطی شده صبح زود همین که یه نفر درو باز میکنه از جات بلند میشی و چشاتو گرد میکنی یعنی منو هم ببر دادا.مثل امروز صبح که ساعت هفت بیدار شدی و آآ میکردی برا مادرجون .یعنی منو هم ببر.منم گفتم نه فاطمه هوا سرده.دیدم لج اوردی و وقتی رفتی بغل مادرجون منو دیگه نگاه نمیکردی و سمت درو نگاه میکردی و چسبیده بودی به مادرجون.به مادرجون گفتم خب لباس بپوشه و پتو پیچش کن سرما نخوره .رفتی و یه دور زدی.بعدم که خسته شدی باز اومدی بغل خودم و خوابیدی ...
16 آبان 1397

عشق نارنگی

یه چیز که نباید بخوری بیشتر علاقه داری بخوری.مرکبات نمیدم بهت اما عاشق نارنگی و پرتقالی و تو دستت همچین محکم میگیری و ابشو میخوری ...
15 آبان 1397

تلاش برای ایستادن

ناز من این روزها در تلاش برای ایستادنی و هر چیزی رو میگیذی تا بلند شی.مخصوصا وقتی رو مبل نشستم میای سمتم و بلند میشی. ...
11 آبان 1397
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناناس من می باشد