سحرخیزی زهرا خانم
به یمن وجود تو دلبرم مامانی هم سحرخیز شده، 9ماه که تو شکمم بودی و موقع اذان صبح لگد میکردی و بیدار میشدم و الان که دوران شیردهیم هست و موقع سحر بیدار میشی و شیر میخوری،منم بعدش بیدار میشم و نماز میخونم و با بابایی صبحانه میخورم، صبحا خیلی خوش اخلاقی، اکثر اوقات با چشای بسته بهت شیر میدم تا حس نکنی که بیدارم و بعدش بخوابی.امروز که رفتم صبحانه رو اماده کنم،یکم به با بابا گفتم با زهرا بازی کن،تو که سرما خورده بودی خلط داشتی، شیر بالا اوردی،بعدش دیگه بیدار بودی و البته خوش اخلاق،بردمت تو هال و اینطور ناز میخندیدی و برامون دلبری میکردی. زهرا جون و فاطمه جون شما دو تا گل خندان من هستین،هر روز صبح با دیدن شما امید و شوقم به زندگی بیش از پیش میشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی