فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

ناناس من

فاطمه و زهرا دو گل خندانمن و امیدهای روز افزون من به زندگی و شاد زیستن با اونها حس سیال بودن پرواز دارمو

فاطمه دادایی شد

عزیزدلم این روزا دیگه مفهوم دادا رو خوب فهمیدی.همین که لباس بیرون میپوشم دست و پاهاتو تکون میدی و بی قراری میکنی که یعنی منم میام دیگه اجازه نمیدی چادر سرم کنم .گریه میکنی که یعنی منم میام.بعد که بغلت میکنم ذوق میکنی و به در بیرون نگاه میکنی.با تعجب به پریزای برق نگاه میکنی که لامپا رو خاموش میکنم. امشب بابایی میخواست بره خرید.ما هم که حوصلنون سر رفته بود باهاش رفتیم.هوا هم سرد بود .باهمدیگه تو ماشین نشستیم.تو هم که بازیگوش شدی دیگه رو پاهام نمیشینی.پاهاتو فشار میدی میخوای وایسی و بیرون رو نگاه کنی.امشب چون هوا سرد بود روسریم رو گذاشتم سرت باد نخوره به گوشات ...
23 مرداد 1397

فاطمه با لباس حسنا

گرد خانم اینم عکس تو و دخترخالت حسنا.حسنا این لباسو برا جشن چادربرون زن دایی سحر پوشیده بود.لباسشو مامانیش براش دوخته بود.منم مثل این پارچه مانتو داشتم.اون موقع حسنا میتونست بشینه و تو حالا با کمک میتونی بشینی ...
22 مرداد 1397

فرهنگ لغت

عزیزدلم این روزها برا خودت تمرین میکنی حرف زدن رو .پشت سرهم میگی بابابابا.ماماماما.البته هنوز معنیشو نمیدونی.مخصوصا مواقعی که ما هم میم بابابا قشنگ نگامون میکنی بعد خودت یکسره تکرار میکنی.حرکت لبات خیلی بامزه است.ان شالله به زودی مثل بلبل برامون حرف میزنی ...
22 مرداد 1397

روروئک

عشقم از روروئک خوشت اومده.امروز چند دقیقه ای توش نشستی و بازی کردی.مثل گربه ملوسا همه جای روروئک رو داشتی زبون میزدی و با زبونت میخواستی شناساییش کنی!! ...
21 مرداد 1397

مهمونی خونه خاله بمانی

عزیزدلم امروز رفتیم خونه خاله بمانی.نورا هم دختره پسرخالم اونجا بود باهات بازی میکرد اما تو هم که عادت داری برا خودت بازی کنی و یکی زیاد بهت دست بزنه اعصابت خورد میشه نورا هم هی با علاقه میخواست باهات بازی کنه تو غر غر میکردی.منم گفتم نورا فاطمه رو باید ازاد بذاری برا خودش بچرخه.زیاد جلو دست پاش باشی اعصابش خورد میشه. خونه خاله دو تا دست انبو بود.یاد خاطرات قدیم کردم خونه مامان بزرگ خودم پله ابجی که همش تو باغ میرفتم به عشق کندن دست انبو و گذاشتن تو اتاق و عطر کردنش بعد بازی هم  خوابت گرفته بود و لج میاوردی.کریرتم نبود.با زحمت فراوون رو بالش خوابوندمت.خداروشکر 7 ...
20 مرداد 1397

کریر اسباب بازی میشود

عشقم از دو ماهگیت که پاهام درد میکرد دیگه رسما تو کریر خوابیدی و خیلی کمکمون کرد.چون سخت بود تکونت بدم.حالا دیگه داره برات کوچیک میشه و زیاد توش نمیخوابی.این روزام که شده اسباب بازی برات و همه چیزش برات جذابه و با دقت وارسیش میکنی ...
20 مرداد 1397
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناناس من می باشد