دوست قدیمی مامان امشب اومده بود تو رو ببینه.هیچ جوره با اقا سامان سر سازش نداشتی و چشاتو گرد میکردی و با تعجب نگاش میکردی و بعد میزدی زیر گریه.اما با دوست مامان زهرا جون خیلی خوب بودی و غش غش میخندیدی براش ...
امروز و فرداس که یه نی نی دیگه به جمع نی نی های ساختمون اضافه شه.محمدصدرای سمیه جون که مامانیش خیلی بی تاب اومدنشه و امروز که خیلی بی قرار بود و استرس داشت گفت بریم پیشش.تو هم کلی انرژی دادی بهش با ناز خندیدنات ان شالله که به سلامتی بیاد تو دنیای ما ...