اب نبات چوبی محمدرضا
در راه برگشت از همدان یه سوپر مارکت توقف کرده بودیم برا خودمون تنقلات خریدیم.برات یه بیسکوییت باغ وحش خریدم.خواستم یه اب نباتم بخرم که پشیمون شدم.برگشتیم داخل ماشین و پلاستیک ساندوچایی که عمه نازی برای شام داده بود باز کردم.دیدم یه اب نباتم داخلشه.عزیزی گفت اینو محمدرضا داده برای فاطمه.ما مشغول خوردن شام شدیم و تو هم با اب نبات مشغول بودی. ...
نویسنده :
ماماني
12:05