مهمونی خونه خاله بمانی
عزیزدلم امروز رفتیم خونه خاله بمانی.نورا هم دختره پسرخالم اونجا بود باهات بازی میکرد اما تو هم که عادت داری برا خودت بازی کنی و یکی زیاد بهت دست بزنه اعصابت خورد میشه نورا هم هی با علاقه میخواست باهات بازی کنه تو غر غر میکردی.منم گفتم نورا فاطمه رو باید ازاد بذاری برا خودش بچرخه.زیاد جلو دست پاش باشی اعصابش خورد میشه.
خونه خاله دو تا دست انبو بود.یاد خاطرات قدیم کردم خونه مامان بزرگ خودم پله ابجی که همش تو باغ میرفتم به عشق کندن دست انبو و گذاشتن تو اتاق و عطر کردنش
بعد بازی هم خوابت گرفته بود و لج میاوردی.کریرتم نبود.با زحمت فراوون رو بالش خوابوندمت.خداروشکر
7
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی