فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

ناناس من

فاطمه و زهرا دو گل خندانمن و امیدهای روز افزون من به زندگی و شاد زیستن با اونها حس سیال بودن پرواز دارمو

با چیزای کوچیکم میشه شاد بود

1401/11/7 0:31
نویسنده : ماماني
68 بازدید
اشتراک گذاری

گاهی وقتا با چیزای کوچیکم میشه شاد بود.  
بابا این هفته برای مسابقات فوتبال رفته بود مشهد و تو راه برگشت گفت سوغاتی برات حلقه فنری اورده. من نمیدونستم چی رو میگه. اما تا بهت گفتم ذوق کردی وگفتی خودم میدونم چیه. اخه خونه دوستم دیده بودم و به بابا گفته بودم عکس بگیر ازش، بابا که ارزش مادی حلقه رو بهم گفته بود،
چون فک میکردم ارزون خریدت بدردت نمیخوره و خوشحالت نمیکنه، اما برا تو ارزش معنویش بالاتر بود و میپریدی و میگفتی: بابا یادش مونده که من از چی خوشم اومده، اخه خونه محمدپارسا دیده بودم و خوشم اومده بود، تازه همسایمون حلما هم اینو داشت،از وقتی هم که بهت گفتم که بابا سوغاتی اورده چشم انتظار اوندن بابا بودی و ده باری بهش زنگ زدی و هی میپرسیدی چرا دیگه نمیای، چرا دیر کردی، بیا دیگه سوغاتیمو بده دیگه.

اینم عکس زهرا خانم، ابجی کوچیکه فاطمه که با منت و خواهش از فاطمه گرفتم تا بده به ابجی یکم بازی کنه باهاش

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناناس من می باشد