اولین سرماخوردگی تابستانه
ناناسم امشب قرار بود برای شام بریم مهمونی که کنسلش کردیم.چون عزیزمامان اولین سرماخوردگی تابستانه رو در اخرین روزهای تابستون دچارش شد.دیشب چند باری تو خواب بیدار شدی و بعد شیر خوردن میخوابیدی اما مثل شبای قبل نبودی.بقول عزیزی مشخص بود یه غمی داری.ازصبحم کم کم ابریزش بینی داشتی.عصرم که بابا اومد گفتم فاطمه مریضه .برات سوپ درست کردم یکم خوردی.بعدم بردمت حموم اب گرم و یکم بخار گرفتی.بعد حمومم بخور روشن کردم یهم هوای خونه تهویه شد.دخمل مامان ان شالله زود زود خوب شی
این عکسم برا اخر شبه.مهمونی نرفتیم انا تو دلت د د میخواست.روسری سرت کردم و بامزه شده بودی همین که بابا بغلت کرد ذوق میکردی که میریم بیرون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی