عشقم از روروئک خوشت اومده.امروز چند دقیقه ای توش نشستی و بازی کردی.مثل گربه ملوسا همه جای روروئک رو داشتی زبون میزدی و با زبونت میخواستی شناساییش کنی!! ...
عشقم از دو ماهگیت که پاهام درد میکرد دیگه رسما تو کریر خوابیدی و خیلی کمکمون کرد.چون سخت بود تکونت بدم.حالا دیگه داره برات کوچیک میشه و زیاد توش نمیخوابی.این روزام که شده اسباب بازی برات و همه چیزش برات جذابه و با دقت وارسیش میکنی ...
عزیزدلم مفهوم اسباب بازی برا تو و ما یکی نیست.گاهی وقتا وسایل خونه بیشتر برات جذابه و زمان بیشتری سرگرمت میکنه.مثل این سبدای عزیزی که لحظاتی توجهت رو جلب کرده بود و تلاش میکردی که همزمان هردو رو باهم بگیری. ...
امروز باهم رفتیم خونه همسایمون محمدمهدی تا سوغات کرمانشاه بدیم بهشون.محمد مهدی زیاد حالش خوب نبود.باباش براش استخر توپ درست کرده بود.یکم گذاشتمت داخلش تا بازی کنی.اما مثلاینکه زیاد خوشت نیومد.محمدمهدی هم یه داد زد یعنی برا منه!! ...
گلم چه نگاه متعجبی داشتی به حسنا وقتی با تبلت بازی میکرد.با تعجب چشات رو گرد میکردی و نگاش میکردی بعدم تلاش میکردی که دستت رو برسونی و تبلت رو بگیری ...