عسلم بعد از تولدت اولین بار بود که چند روز دور بودیم از بابایی.یکی دو روز خونه خاله بودیم و با حسنا بازی کردی و دیگه اسمشو یاد گرفته بودی و تو اتاقا دنبالش میرفتی ...
عزیزدلم دیروز رفتیم بازار و یکم خرید کردیم برا عروسی دایی رحیم.بعدشم رفتیم خونه عمو با حکیمه و امیر بازی ردی و عکسای یادگاری گرفتی با گلهای قشنگ زن عمو. ...