فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

ناناس من

فاطمه و زهرا دو گل خندانمن و امیدهای روز افزون من به زندگی و شاد زیستن با اونها حس سیال بودن پرواز دارمو

مقاله دندونی

عزیزدلم همین طور که در مورد مراسم دندان فشان سرچ میکردم مقاله ای که قبلا در مورد این مراسم نوشته بودم رو دیدم.برام جالب بود اون موقع منی که با دید یک مردم شناس به این مراسم نگاه میکردم و فرهنگ مردم و آداب و رسومای مختلف برام جالب بود و حالا صاحب نقش دیگه ای به مرور زمان شدم که هم اکنون در حال ایفای اون هستم.عزیز دلم حالا من یک مادرم و خودم تجربه میکنم و میبینم سختیایی که برای دندون در آوردن متحمل میشی و طبق معمول فرهنگ عامه و به عبارتی همون فولکلور راه حلی برای گذر ازاین سختی رو پیش پا قرار داده و در قالب جشن به صورت نمادین کودک رو از این مرحله زندگیش گذر میده.   .... این هم متن مقاله گاز فروشان جشن پیشگویی شغل کودک گیلانی...
5 شهريور 1397

خرید برای جشن دندونی

عزیزم بالاخره دیروز تونستم خریدای اصلی رو انجام بدم و یکمی خیالم جمع شد.هر چند باز کلی کار دارم.اما بقیه خریدا رو بابا میتونه انجام میده.دیروز بخش سختش بود چون باید تو رو همراهم میبردم .بابا هم این هفته خیلی سرش شلوغه و کم تر میتونه کمکم کنه.برا همین مادرجون گفت میام بازارو فاطمه رو نگه میدارم تا خرید کنی.چون این چند روز وابستگیت بیشترشده و نمیشه تو رو جایی نگه دارم.مادرجون اول بازار کادوی دندونیت رو خرید.یه پلاک خوشکل فاطمه که گفت حتما براش به یادگار نگه دارین ازم.منم سعی میکنم همیشه برات نگهش دارم.بعد خرید مادرجون موند تو پاساژ طلافروشی تو رو نگه داشت و منم رفتم خریدای جشن رو انجام دادم.بادکنای دندونی ریسه ها و لیوان و...تو هم که ت...
5 شهريور 1397

تدارک برای دندونی فاطمه

عشقم این هفته هفته ی پرکاریه برام.چون در تدارکه جشن برای عزیزدلم به مناسبت جوونه زدن دو تا مرواریدای خوشکلش هستم.دخمل نازم. این روزا مثل خرگوش شدی و دوست داری همه چیزو دندون بزنی .مخصوصا وقتی که بوست میکنم بعدش چونمو دندون میگیری یا دستمو میگیری و جای نرمشو با دندونات فشار میدی. .عزیز دلم شکوفه زدن مرواریدات معنای دیگه ای هم داره.یعنی که کم کم وابستگیات به شیر مادر کم میشه و کم کمک باید مستقل شی و تجربه کنی طعم های مختلف رو.هر چند که تو خیلی مقاومت میکنی و زیاد غذاخور نیستی.با این حال باهمدیگه تلاش میکنیم تا آشنا شی با این دنیای گستره طعم های مختلف.
5 شهريور 1397

فاطمه سوپ خور شد

عزیزدلم اولین بار بود که دیدم یه غذا رو با علاقه میخوری.امروز صبح مامانی محمدمهدی زنگ زد که بیا خونمون.ماهم رفتیم اونجا.مامانیش براش سوپ درست کرده بود.برا تو هم یه کاسه اوردم.گفتم فاطمه زیاد غذا نمیخوره.گفتش حالا امتحان کن با گوشت قربانیه.سوپ بهت دادم دیدم بر خلاف تصورم علاقه داری بهش.یه قاشق که میدادم منتظر قاشق بعدی بودی! ...
3 شهريور 1397

بازی با اردکای عزیزی

سلام عزیز مامان.این هفته پنج شنبه بر خلاف هفته های قبل عزیزی خونه نبود که بیاد پیشوازت.رفتیم بالا فقط بابا بزرگ بود.تو هم این هفته با بابابزرگ سرسنگین بودی و بغلش نمیرفتی.ماهم رفتیم تو حیاط و با اردکا بازی کردی و چشاتو گرد کردی براشون.بعدم که خیلی دیگه حوصلمون سر رفته بود رفتیم خونه عمه سمیه و با بچه ها بازی کردی اونجا ...
3 شهريور 1397
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناناس من می باشد