ناناس من

عشق مامان یکی از سرگرمیات وقتی مغازه خیاطی مادرجون میری اینه که با دکمه های رنگارنگ بازی کنی .بادتعجب نگاشون میکنی و سعی میکنی تو دستات بگیریشون ...

گلم چه نگاه متعجبی داشتی به حسنا وقتی با تبلت بازی میکرد.با تعجب چشات رو گرد میکردی و نگاش میکردی بعدم تلاش میکردی که دستت رو برسونی و تبلت رو بگیری ...

اینم صحنه هایی از لیوان خوردن! نه ببخشید اب خوردن فاطمه ...

ترمه جون دختردایی فاطمه است با اینکه شش ماه از فاطمه بزرگتره.فاطمه رو نی نی صدا میکنه و حرکات و کاراش براش جذابه مخصوصا مواقعی که تو کریر میخوابه.برا همین خودش لج میاره و میخواد تو کریر بخوابه.عکسام گویای این ماجراست ...

ناناسم اولین تاب سواری در راه برگشت از کرمانشاه بود که برای خوردن صبحانه لحظاتی تو یه پارک همدان توقف کردیم و تو همراه دختر عمه هات سنا و ستایش اولین تاب سواری زندگیت رو تجربه کردی. ...

عشقم آغاز به نشستنت مبارک ...

ناناسم مسیر برگشت اکثرا خواب بودی. همدان بیدار شدی شیر خوردی و ماهم صبحانه خوردیم. اونجا اولین تجربه تاب سواری تو بغل دختر عمت ستایش داشتی.بعدش کمی تو پارک گشت زدیم با ستایش و سنا بعدم حرکت کردیم.تو ماشین کمی تو کریر نشستی.در کل به قول بابا دختر نجیبی بودی و خوش سفری . فدای خانومی گلم بشم ...

عسلم اخرین شبی که خونه عمه جون بودیم باهم رفتیم طاق بستان.تو مسیر رفت و برگشت بغل عمه ها بودی و حسابی بهت خوش گذشت ...

فاطمه در حال فرنی خوردن ...

عشقم برای اینکه ناخنات رو بگیرم باید بمونم تا بخوابی بعضی وقتام یادم میره.کرمانشاه خونه عمه که بودیم به محمدرضا گفتم فاطمه که خوابید یادم بیار ناخنشو بگیرم.اینجام همین که خوابیدی دیدم محمدرضا اومد و گفت زن دایی ناخن!! انگشتای قشنگ و کوچولوتو رو گرفتم و ناخنات رو گرفتم چون ناخن که داشته باشی صورتتو چنگ میندازی ...