فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

ناناس من

فاطمه و زهرا دو گل خندانمن و امیدهای روز افزون من به زندگی و شاد زیستن با اونها حس سیال بودن پرواز دارمو

نقاشی فاطمه با تحلیل کودکانه خودش

دختر کوچولو داشت می گشت که یه اب کوچولوی قشنگ دید که ماهی های قشنگ داشت، این نقاشی برای همه است، اینو می‌خوام تابلو کنم بزنم به دیوار اتاقم، می دونستین، ببینین بعدش درختای خوشکلی داشت اما له این قشنگی بود اما دیگه نیست اما چون همه چون اشغال می ریختن بخاطر همین بوی گندی می داد بعد دختره رفت پلاستیکاشو اورد همه جاشپ تمیز کرد، گفت راحت شدم حالا بریم جاهای دیگه رو تمیز کنیم، بعد گفت خیابون بعد گفت خودم برم اینا رو تمیز کنم هلشون داد، بعد دیگه هم گفت راحت شدم، بعد گفت اشغالا رو جمع کرد، بعد رفت و قصه ما داره تمام میشه به اخر قصه داریم می رسیم، بعد گفت به خواهر بزرگم بپرسم که کار خوبی کردم؟ اخه این خواهر کوچیکه بودگفت اجی کار خوبی کردم...
16 بهمن 1401

نماز خوندن فاطمه

دختر گلم تقریبا یاد گرفتی وضو بگیری،امروز رفتی و وضو گرفتی و گفتی مامان الان اگه نماز بخونم لیمو تلخه یا شیرینه،گفتم شیرینه عزیزم،من که طول میدم تلخه،اخه حسنا بهت گفت،نماز دیر خوندن مثل لیموی تلخ هست،مفید هست اما دیگه تلخ شده چون از وقتش گذشته،تو هم از اون وقت سعی میکنی زودتر از من بخونی و من ازت خجالت میکشم و یاداوری میشه برام😐
11 بهمن 1401

انتظار برای برگشت بابا

دختر گلم بابا چند روزی نبودـ موقعایی که نیست ازم میپرسی مامان چند روز باید بخوابم و بلند شم با دست میگی نشون بده و هر شبی که میخوابی از انگشات کم میکنی،امروز هیجان داری که بابا داره برمیگرده،موهاتو شونه کردی،عطر زدی و از صبح مشغولی و با لوگو داری شکلای مختلف درست میکنی،این خروسم صبح درست کردی،وسایل رو تو اتاقت قایم کردی و گفتی میذارم اتاق بابا که اومد لباسشو عوض کنه نشونش میدم ...
11 بهمن 1401

نقاشی فاطمه با تحیل خودش

سلام من اومدم اینو من صبح کشیدم دقیقا.اینو میدونین مامانم گفت بکشم،من که خودم همینطوری نمیکشم،باشه؟! اینا رو اول دستمو گذاشتم بعد شکلکاشونو کشیدن،اینا اسماشون انا السا،دهتر کفشدوزکی کبند و اخری هم اسمشو نمیدونم،انا السا رو خیلی دوست دارم،اونا هم ادمای بدو نجات میدن،ترمه دوستش داره،حسنا دختر کفشدوزکی دوست داره،حلما هم کبند رو دوست داره. ...
9 بهمن 1401

بازی لوگو

عزیزدلم فاطمه خانم این بازی رو مامان محمدمهدی وقتی باهم رفتیم فروشگاه،بهت گفت یه چیز انتخاب کن به مناسبت تولدت برات بخرم،تو هم از این بازی خوشت اومد،خیلی باهاش مشغول میشی،از موقعی که ذوندیم خونه یکسره تمرین کردی و طبق نمونه ساختی،اولش میگفتی باید کمکم کنی ولی من مقاومت کردم تا رو پای خودت بمونی و به خودت متکی باشی. یکی از عکسا رو ابتکاری درست کردی و گفتی مامان ببین چقد لاک درست کردم برا خودم،یه گربه ساختی و به ابجی زهرا نشون دادی و نمایش اجرا کردی باهاش، ...
9 بهمن 1401

مامان بازی

فاطمه و حلما در حال مامان بازی دخترای ناز هر کدوم یه عروسک بغل کردن و دارن مامان بازی میکنن،فاطمه قورباغه بغل کرده و بچشه(به قول خودش مورغابه) حلما هم خرگوش پی نوشت:فاطمه تز این عکس خوشش نمیاد و میگفت چون موهام در اونده زشت شدم پاکش کن ...
9 بهمن 1401

نقاشی فاطمه

توضیحات نقاشی،از زبان کودکانه فاطمه یه چیز بگم من دوباره اومدم،اینو اول تر از نقاشی قبلی کشیدم،اینو اول کشیده بودم،این،انا السا هست فقط یه ذره شبیه نیست،بعد دیگه نمیتونستم انا بکشم انا سخت تر بود،با اینکه انا رو دوست داشتم السا کشیدم،بازم السا دوست داشتما،اصلا هر دوشون رو دوست داشتم،من ارزوم اینه که همه ادما خوب باشن ادمای بد اذیتشون نکنن،بعد اینکه من دوست دارم همه ادما خوب باشن،هیچ ادمای بد نیان وسایلای اونا رو بگیرن الکی نقشه بکشن،حرف من تمام شد خداحافظ ...
9 بهمن 1401

نقاشی فاطمه خانم

سلام من فاطمه خانم هستم از گیلان، اینو خودم کشیدم دفترم چون جا نداشت نتونستم بیشتر از این بکشم.راستی من واسه بزرگ تر شدم کشیدم تا یادم بمونه نقاشی،اینو خودم کشیدم که همیشه دوست. اون چادر سیاهه مامانمه،اون سبزه بابامه،اون وسطیه،خودمه که خوشکلمه،اون دو تا نی نی یکی زهراست،یکی هالیکا(بچه خیالی) تمام فاطمه میگه خداحافظ من دیگه نمیدونم چی بگم #این توضیحات از زبان خود فاطمه است که گفت توضیحات نقاشیمو بنویس ...
9 بهمن 1401

غذای کمکی زهرا

چند روزی هست که دادن غذای کمکی به زهرا رو شروع کردم، فاطمه خانمم که آبجی کوچیکه رو در حال خوردن فرنی میبینه علاقه پیدا میکنه و میگه مامان برا منم درست کن،برا فاطمه هر دفعه با یه طعمی درست میکنم،یه بار زعفرانی،یه بار کاکائویی و یا وانیلی،اما زهرا فقط با آرد برنج و شیرخشک. ...
8 بهمن 1401
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناناس من می باشد